نمیدونم

نمیدونم اگه تلفنای مداوم مامانم نبود درست تو وقتای تنهاییم و شب کاریهای آقای ب. باز هم به این راحتی میتونستم این تنهایی رو تحمل کنم؟

هرچی فکر میکنم این توان رو تو خودم قبلا نمیدیدم ولی الان احساس تنهایی یا ترس ندارم احساس میکنم یه عالمه وقت آزاد که سالها منتظرش بودم بهم هدیه شده فقط دغدغم استفاده درست ازشونه دلم میخواد کتاب تاریخی بخونم یا یه نقشه کامل جغرافیایی داشتم همه جای دنیا رو روش یاد میگرفتم

کتا تاریخی چیزی خوندید بهم معرفی کنید؟

علت رو فهمیدم

دیروز وقتی پرده اتاق رو کنار زدم و پنجره رو باز کردم و نشستم تا کتاب بخونم دوباره صدای جیک جیک گنجشکا تمرکزم رو به هم زد یه لحظه چشمامو بستم همینطور که صدا ادامه داشت خودم رو تو اتاق خونه شهر کوچیکمون دیدم با مادربزرگم داشتم بازی میکردم با قوطی شیر خشک و نخ شیرینی تلفن درست کرده بودیم آفتاب ساعت ۴ عصر روی دیوار افتاده بود رفتم لب پنجره و شروع به غرزدن کردم مامانی پس مامانم کی میاد ؟الی کی میاد ؟مامانی شروع کرد به خوندن السون و ولسون مامانشو برسون اونقدر نگاه کردم به پیچ کوچه تا  مامانم پیداش شد

چشمامو که باز کردم آفتاب رو دیوار بود

حالا علت رفتن به حال و هوای اون خونه رو میفهمم بعد از ۲۰ سال دوباره به خونه ای اومدم که پنجره هاش رو به کوچه باز میشه و میتونی تا کمر ازشون مثل اون موقعها آویزون شی بعد از ۲۰ سال به خونه ای اومدم که همسطح زمین نیست و دقیق یاد آور اون خونست صدای گنجشک . پرستو رو هم بهش اضافه کنی همون میشه ولی با یه تفاوت اینجا تنها هستم نه همبازی بچگیهام دختر عموم که داره الان مامان میشه هست نه شور و حال بچگی و نه پدر بزرگی که ...............

من اینجا تنهام

م. میگه خاطراتت رو بنویس بعد پاره کن بریز دور ولی هرچی خواستم این کاررو بکنم دیدم چیزی برا نوشتن ندارم آخه خاطره نیست که اومده سراغم یه جور حس خاصه حس رو چطور میشه نوشت ؟

نگاه کردم به آکواریوم آرامش میاره؟؟؟؟

نمیدونم چرا همش به یاد روزای خوب بچگی هستم شاید کم بودن کارامو و داشتن وقت آزاد شایدم دیدن خوابای رنگارنگی که هر شب میبینم و همش تو اون روزا هستم نمیدونم در کل ذهن درگیر و نا آرومی دارم آقای ب همش بهم میگه به چی فکر میکنی تازه میفهمم رفته بودم تو فکر و خیال

نمیدونم اینجا چی داره چرا من همش به یاد شهر کوچیکمونم شاید آسمونش شاید هواش شاید صدای اذونی که از حسینیه کنار خونمون وقت نماز میاد نمیدونم هرچی هست من دیگه اون ندا نیستم روحم سردرگمه امروز رفتم روزنامه سلامت خریدم یادش بخیر سر کا ر آنلاین میخوندمش خوب سرگرمیه برای من تا بیام بخونمش هفته بعدی شده و یکی دیگه

هنوز تنهایی بیرون نرفتم با اینکه اینجا شهر کوچیکیه ولی هنوز بلدش نشدم با ماشین یاد نمیگیرم باید یه بار خودم پیاده برم کتاب خاطرات یک مغ از پایولو دارم میخونم خیلی وقت پیش قبل از عروسی خریده بودمش کتاب خوبیه خیلی ذهنم رو داره به خیلی چیزا عوض میکنه

دیشب تغییر دکوراسین دادیم تلویزیون رو اووردیم این طرف و دو تا از موبلا دقیقا رفت جلوی آکواریوم یه اکواریوم خوشگل و بزرگ تایادمه و بچه بودم هر وقت خونه خالم اینا میرفتیم آقای ب . آکواریوم داشت الانم یه اکواریوم بزرگ و خوشگل با میز ام دی اف و ۳۶ عدد ماهی رنگارنگ داریم میگه هر چی بهش بیشتر نگاه کنی به آرامش بیشتری میرسی واقعا همین طوره یا اون از شدت علاقش این تصور رو داره؟

اینجا

اینجا مدام صدای جیک جیک یه عالمه گنجشک میاد وقتی تو اتاق میشینم و به صداشون گوش میدم دقیقا احساس میکنم تو اتاق کنار کوچه خونه ای که تو شهر کوچیکمون داشتیم نشستم میرم تو حال و هوای اون روزا اون آدما اون همسایه ها که همه رفتن و یه خونه سوت و کور مونده

اینجا صدای پرنده هایی میاد که تو بچگی بهشون میگفتیم پرستو نمیدونم درست بود یا نه ولی این صدا من رو دقیقا به یاد خونه عهد قاجار خاله مادرم میندازه و باز هم کلی خاطره از اون خونه و آدماش که وقتی بودن قدرشون رو نمیدونستم آخر همه فکر و خیالام ختم میشه خدابیامرزی همه


کم کم داره زندگی مشترک دستم میاد کم کم دارم از خونمون و وسایلش لذت میبرم دارم به اینجا عادت میکنم دیکه دستم اومده چقدر غذا برای دو نفر درست کنم روزای اول آقای ب. میگفت مگه مهمون داریم اندازه 6 نفری شایدم بیشتر غذا میپختم از شانس همشم خراب میشد ولی الان دیگه خوب شده


خیلی خوشحالم که کلاسم لغو شد دیگه همه زمانم از خودمه کلی حساب کرده بودم بعد از بیکار شدنم استراحت کنم کلی برنامه دارم کتاب بخونم باید برم کتابخونه پیدا کنم عضو بشم

کتابای زبان و سی دی هاشون رو  که دارم بخونم 

بگردم تو اینترنت دستور پخت غذا های جدید رو یاد بگیرم

خلاصه کلی کار دیگه

هر کسی هم بتونه کمکم کنه مشتاقانه میپذیرم ................

امروز یه روز خوب بود

امروز و در این لحظه خیلی خوشحالم چون از اداره کار برای گرفتن بیمه بیکاری برام کلاس فنی حرفه ای گذاشته بودن هم خیلی از خونمون دوره منم که تازه اومدم اینجا و هیچ جا رو بلد نیستم همین اصلا الان آمادگی هر روز از ۸ تا ۱ کلاس رفتن رو نداشتم خلاصه یه ۳ هفته ای ذهنم درگیر بود تا دیروز به همراه آقای ب.رفتیم هزار تا اداره و کاغذ و کاغذ بازی و خواهش برا یه کار بیخود از ۱۰۰ نفر تا امروز موفق شدم نامه عدم حض.ر در کلاس رو بگیرم حالا چطوری؟چند سال پیش فنی حرفه ای یه دوره رفته بودم :)