به نظر شما چه کاری درسته ؟

نمیدونم کاری که تصمیم به انجامش دارم درسته یا نه ؟میدونم با اینکار طرف مقابلم با غروربه این  پیروزیش افتخار میکنه  ولی

برای دل خودم این کاررو انجام میدم و اینکه دلم نمیخواد هیچ کی ازم دلخور باشه

جریانش مفصله مفصل تر از اینکه تو چند خط بشه خلاصه کرد و مهم احساسیه که دارم و نمیتونم اینجا با نوشته هام نشونشون بدم برای این تصمیم فرصت زیادی ندارم اول مهر آخرین فرصتمه اگه میشه شما ها تو تصمیم گیری کمکم کنید

یه دختر خاله دارم همسن خودم اول مهر پارسال ازدواج کرد بااینکه همسن بودیم هیچ وقت صمیمی نبودیم علت من بودم یا اون نمیدونم یا اطرافیان باز هم نمیدونم همیشه جای تعجب بود که دختر عمه هام اینقدر با هم صمیمی بودن مثل دو تا خواهر و من و اون مثل کارد و پنیر

محبتی که بهش داشتم خالصانه بود شاید تو تمام مدت با هم مشکل داشتیم ولی همون قدر که نشون میدادم دوسش داشتم و هیچ وقت تظاهر نکردم

این دوستیها که با قهر ها و حرف و نقل ها همراه بود ادامه داشت تا سال 87 که سر چند تا اس ام اس از هم دلخور شدیم و من توی وبم نوشتم و وبی که به خاطر حضور دختر خاله عوضش کرده بودم ولی اون وب من رو از طریق محبوب پیدا کرده بود و بدون اینکه من بدونم یواشکی خونده بود تا به اون مطلب رسیده بود روزی سر کار ایمیلی چند صفحایی برام ازش رسید که تمام حرفایی که اینهمه سال در وجودش مونده بود بی هیچ پروایی بیرون ریخت و تمام حرمتها رو شکست بی پدری دختری که اینهمه سال با درد بیدرمانش کنار اومده بود رو به رخش کشید اینکه محبتهای همه تو اینهمه سال به خاطر بیپدری ما بوده و یه جور حس ترحم بوده و من فکر کردم به خاطر خودمه اینکه من چون پدر ندارم فکر میکنم همه دنیا باید برای من باشه بعد از اینهمه سال به من میگه که در حضور ما نباید پدرش رو بابا صدا میزده و حالا انکار من باید بهش پاداش بدم  حرفهایی که خط به خط نامه به جونم آتشی زد که هنوز هم از حفظم حرفهایی که بازگو کردنش چیزی رو درمان نمیکنه به خاطر محبتهای بی دریغ شوهر خالم چیزی نگفتم و مامان از م خواهش کرد جایی بازگو نکنم ولی ارتباط ما قطع شد هرچن اون نامه ای نوشت و اعتارف کرد که کارش درست نبوده ولی من رو بیتقصیر نمیدونست ولی همون احساس خالصانه ای که داشتم از بین رفت و جای خودش رو به سردی در همون روابط کممون داد ارتباط ما یه سلام بود در مهمونی ها هیچ وقت نمیتونم حس قبل رو بهش داشته باشم وقتی یاد نامش و حرفایی که زد میفتم تا نامزدی و عروسیش شد و برای حرف مردم که نگن حسودی میکنمبرای هر دو مورد سنگ تموم گذاشتم تا عروسی ما که گذشت جشن پاتختی نبود و من به یه نفر که یواشکی فیلم گرفته بود پیغام دادم اگه فیلم رو دیدید شوهر دختر خاله نبینه بعد از یکماه که از اس ام اس من گذشته بود 6 تا اسم اس نوشته بود و پشت سر هم فرستاد مبنی بر اینکه من به شوهرش توهین کردم و کلی حرف دیگه که باز هم از احساس واقعیش به من گفته بود من هم چند تا جواب کوتاه دادم و تموم

خونه مامانم اینا دیدمش سلام کردم و دستم رو برای دست دادن دراز از جاش تکونی نخورد به زور نوک انگشتاشو تو دستم گذاشت و یادم نمیاد جوابم رو داد یا نه با تمام وجود خورد شدم  برای کاری که اشتباه نبوده محاکمه شدم اینکه دلم نخواد شوهرش مو و بدن لخت منو نبینه خواسته زیادیه؟

تا دو ماه بعد که خونه مامانم بودیم همه بودن و اون همه رو دعوت کرد خونش با اینکه میدونست ما چه روزی میریم مهمونیش رو روز قببل از رفتن ما گذاشت  روز مهمونی مامان همه بودن حتی داییهام من هم با همه سلام کردم بجز اون و شوهرش از اون شب دارم تو فامیل محاکمه میشم نمیدونم برای کاری کخه اصلا اشتباهی توش نمیبینم چرا همه میگن تو کوتاه بیا

با خودم میگم ما گه ما به ماه همو نمیبینیم چرا همون یه بار یه سلام به هم نکنیم

شاید هم اینجا رو پیدا کرده باشه و بخونه نمیدونم برام مهم نیست مهم اینه که دیگه هیچوقت دوسش ندارم بعد از اون نامه هیچ احساسی بهش ندارم نمیدونم چرا میخوام این کاررو هم بکنم ولی یه حس دورنی بهم میگه روز سالگرد ازدواجش یه تبریک بفرست براش و کاررو تموم کن تموم به معنای اینکه برای همیشه بذارش کنار هیچ جایی توی ذهنت نداشته باشه حتی برای ایمکه از حرفاشو رفتاراش دلخور بشی یه جورایی مثل اینکه میگن دندونو بکش بنداز دور همونطوری

نظر شما چیه ؟

نظرات 3 + ارسال نظر
محبوب جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:00 ب.ظ

من واقعا نمیدونم باید تو این شرایط چکار کرد!!
اما اینو خوب می دونم که اصلا ارزش نداره آدم به خاطر حرف هائی هرچند نارحت کننده و دل شکننده کسی خودش رو اذیت و آزار مداوم بده و تمام عمرش بهشون فکر کنه.
بخشش همیشه از طرف کسانی است که از نظر روحی بزرگترند و البته هیچ وقت برای عوض شدن دیر نیست. اینها شعار نیست میتونه واقعی بشه فقط اگر آدم بخواد
بهتر این بار رو از رو ذهنت زمین بذاری

حمید یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 ب.ظ

معلومه خیلی بیکاری
برو سر کار تا وقتت پر شه ازاین فکر ا نکنی
خوب نیست بده

حمید دوشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:25 ق.ظ

آدرس ایمیلیش را بده تا کارو یکسره کنم
تا منو داری غم نداری

ممنون فعلا فکرنمیکنم نیازی باشه اگه لازم شد حتما

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد