از هر در سخنی

دوباره سرما خوردم حساب که میکنم هنوزاز سرما خوردگی قبلی یه ماهم نگذشته ولی این بار سختتر دیروز تا دم مرگ رفتم تو عالم هپروت بودم یاد حرف محبوب افتادم که یاد میگیری برای خودت سوپ درست کنی ولی سبزی نداشتیم بیخیال سبزی شدم اصلا یادم نمیاد کی هویج و سیب زمینی خورد کرده بودم ریخته بودم تو مرغی که داشت میپخت فقط یادمه بیدارکه شدم سرم رو میز آشپزخونه بود و ساعت 2 وای خدایا تمام آب سوپ تومو شده بود همون موقع آقای ب. اومد خندید و گفت سوپه یا استانمبولی خودم که تازه دیدم دارم چی میخورم خندم گرفت راست میگفت اینقدررشته سوپ ریخته بود آبشم که تموم شده بود عین استامبولی بود ولی خیلی خوش مزه بود حداقل برای من که گلو درد داشتم تمام شب حالم بد بود ولی الان بهترم فقط آبشار نیاگارا قطع نمیشه

کتاب از دل گریخته ها تموم شد کتاب سهم من هم تموم شد یه کتاب دیگه دارم کوزه بشکسته هرچند آقای ب.کلی کتاب برام دانلود کرده اوورده ولی سختمه با لپ تاب کتاب بخونم

فردا 26اردیبهشته درست 10 سال پیش گواهینامه گرفتیم من و الی با هم چقدر خوشحال بودیم افسر 4 نفررو صدا زد الی نفر آخر بود و من تو 4 نفر بعدی الی اومد ما رو سوار کرد طبق معمول بدون اینکه حواسش باشه طرفی که داره در موردش حرف میزنه بغل دستشه سرش رو از پنجره اوورد بیرون و همینطور که جلوی پای ما پارک میکرد داد زد ندا این اینقدر خوبه حالیش نیست چی امتحان میگیره از من که هیچی نگرفت نه دور دو فرمون و نه ال

بعد هم که خواست پیاده شه از افسر خواست تا دوباره با ما باشه فکر کنم من پروه آخر بودم ولی افسر نامردی نکرد از من هم ال گرفت هم دور دو فرمون خلاصه هردو قبول شدیم چه ذوقی انگار دنیا رو فتح کردیم

الی

بله؟

تا دو ساله دیگه که اعتبارش تموم شه یعنی ما رانندگی کردیم؟

آره چرا که نه

ولی من هیچوقت رانندگی نکردم هیچوقت .سعید به الی ماشین میداد ولی من تو حسرت یه دنده یک بود م شاید حق با اون بود ولی یه تعارف خشک و خالی هم نکرد دانشجو که بودم سال 82 بود آره.همینطوری رفتم با مربیمون ساعت گرفتم یه کمی رانندگی کنم دو سه سال پیش هم خیلی مصمم بودم برای خرید ماشین و اساسی رفتم کلاس و برام چندتا ماشین پیدا شد ولی نخریدم گفتم استهلاک داره پولام حیفی (تنم به تن اصفهانیا خورده بود :)ولی الان خوشحالم چون در غیر اینصورت نمیتونسیتم ساوه خونه بخریم

ولی هیچوقت به آقای ب.نگفتم بهم ماشین بده چون میدونم ماشینشو خیلی دوست داره و دلم نمیخواد بخاطر جوابش بینمون شکر آب بشه یه بار تو شوخی بهش گفتم میگه صفحه کلاجش خرابه ولی میدونم الکی میگه حالا برای اینکه بزاره به حساب بلد نبودن من تو جاده قدیم ساوه تهران که پر از تریلیه میگه ندا من خسته شدم تو بیا بشین!!!!!!

یه روز تعریف از این بود که همه خانماباید رانندگی بلد باشن( هرچند تمام دخترا و خانمای فامیلشون ماشین از خودشون دارن چه برسه به راننده بودن عین گرگ تو تهرون رانندگی میکنن )بالاخره شبی نصفه شبی شاید شوهرشون حالش بد شد خواستن برسونن به بیمارستان خیلی بده که خانمش نتونه کمک شوهرش کنه .منم با صدای بلند گفتم مردی که ماشین به خانمش نده همون بهتر که از مریضی بمیره


راستی مامانم رفته کربلا الان اس ام اس زد مسجد کوفه بود

 

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
م. شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:37 ب.ظ

ای وای چرا اینقدر مریض میشی تو:))

منتظر تعارف هیشکی نباش هیچ وقت!! اگه دوست داری باید بگی که مبخوای و اگه هنوز یه کم می ترسی از جاهای خلوت تر شروع کن از تریلی هم نترس :)

اینقدر هم خشن نباش ننه جون!

به سلامتی قبول باشه زیارتش

خودمم نمیدونم اگه قدیم ندیما بود میگفتن عروسمون مریضه همش بیچاره پسرمون حروم شد:))))

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد